۱۳۹۸ فروردین ۸, پنجشنبه

28 March 2019



حافظ شنیدمت ز دل و مست آن شدم
با بال سوخته به فراسوی جان شدم
در دم فنا و ره به فراسوی جان شدم

هر چند عاشقان رهت نا محدثند
آبی به حلق (کام) نابلد فارغان شدم

این سر چو سوخت دلم در پی رفیق
دلداده بر تو همسفر عارفان شدم

چون خلق خفته کور شد از نور عشق تو
با یاد (نام) تو تبلور حق در جهان شدم

از فقر داده ام ز کف آن هرچه اعتبار
در دامن تو هم ثمن خسروان شدم

با اینکه یار قفل دلم باز کرد و رفت
با اذن تو کلید در بیدلان شدم 

گشتم همه جهان به امید وصال تو
چرخی بخوردم و صنم جاودان شدم

آن الکنی شدم که به جد راه حق کنم
از تحفه ات سری به همه شاعران شدم
سری ز سرای مغان شدم

آن بلبلی شدم که نوایم حقیقت است
بر ارض شاهد خبر آن جهان شدم

به زاده ام ز رمز نوا حافظ سخن
هر چند ناپریده اسیر (به دام) گمان شدم
آن بلبلم که مست به دام گمان شدم


۱۳۹۸ فروردین ۷, چهارشنبه

27 March 2019


حافظ این نا که زتو بر تن مسکین آمد 
نای عشق است که از داور دیرین آمد 

دربدر گشته ام از روز ازل در ره دوست
جان رها کن که دل از ساغر شیرین آمد 

رحل بربسته ام از مملکت بی هنران
اوست آن رهبر دل، بلبل بی دین آمد 

مشک نادیده ام از وقت طلوع ملکوت
خرقه برکن که تمنا به شیاطین آمد 

دود خورده است هر آن رهرو بی همت حق
چشم بگشا که مهنا به فلسطین آمد 

چهره عشق بدیده است هر آن سالک حق
فلق روی تو اندر شب غمگین آمد 
فلق روی خوش اندر شب غمگین آمد 

شرح دلتنگی ما ره به کتابی نبرد 
مرغ دلداده بداند که چه آیین آمد 
طوطی دل  به فغان از سر مسکین امد

آنچه دل در ره پر تاب خرابات بدید 
آن شرابی است که چون خون به شرایین آمد 
آن شرابی است که در جام بلورین آمد

چونکه بهزاد گذر کرد ز احوال الیم 
فصل پرواز دل و سرمه مشکین آمد

چونکه بهزاد شنید آن خبر از حافظ حق
فصل پرواز دل و سرمه مشکین آمد
 
 

۱۳۹۸ فروردین ۱, پنجشنبه

21 Mar 2019



این یار کاین ‌دلم ز پیش تاب میکند
بر روی ارض ره پی مهتاب میکند
نابیند آن تبلور صدقی که هادی است
چون بیندش به دم ره محراب میکند 


۱۳۹۷ اسفند ۲۱, سه‌شنبه

12 Mar 2019



آنکه نامش صد حرامی را به محرابی برد
بی خیالش هر خدایی ره به مردابی برد
بی خیالش ملتی ره سوی مردابی برد
چونکه خود بی او نبینی خوش بحالت رهگذر
هر که آن داند دعایش ره به مهتابی برد

3 June 2020

شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...