۱۳۹۸ دی ۱۶, دوشنبه

6 Jan 2020


نگار خوش دل من از شرر نمیداند
چو نور عشق که تاریک تر نمیداند
 
دلم ربود دلش شکوه و شکایت نیست
کمند عشق تمنای سر نمیداند
  
به صبح عشق شدم زنده از پی شب تار
نسیم صبح ز شب تا سحر نمیداند
 
چه شاهدی تو بجستی بزرگ‌تر ز خدا
که این مقام هر آن بی خبر نمیداند
 
بسوز هرچه بجز حق که با قلم بنشست
که دانه علف از نیشکر نمیداند
  
خمار نابدید ره ز عقل و هوش حمار
که مرکب از علفی بیشتر نمیداند
که این رموز خفا آن دگر نمیداند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

3 June 2020

شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...