۱۳۹۸ دی ۱۱, چهارشنبه

1 Jan 2020


سرم ز شانه رها گشته ول بدل صاحب
بزد چه نعره ز مستی بگوش دل غایب
  
که مست این شد و‌ آن راه دل خطا باشد
شده دلم به قمار نگار من غالب
  
شراب محتضری از دل خمار ستان
که آن برد دل خونت ز این شقی کاسب

شعور دیدن حق خود چه قدرتی ز خداست
که هر فرشته پرد بهر تو شود تایب
 
ترحم و طلب عشق شد عطش به منی
که بر اثیر نگهبانم و ز آن حالب
 
نشسته ام بدر میکده ولی چه بسا
که می‌دهد به برم قطره ای ز یک جانب
 
چنان شرر ز من از راه دل برخاست
که ناکنم شرری در سر و بجان غاصب
 
خمار دعوت خدمت به خلق را بشنو
شکایتی نکن از درد و فتنه حاجب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

3 June 2020

شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...