۱۳۹۸ دی ۱۱, چهارشنبه

1 Jan 2020


من آن نگار توام و وعده ام به وحدت شد
تو را نگارم و من وعده ام به وحدت شد
ترانه دل من مرهم جراحت شد
  
هر آنچه زخم به چهره است آن نیاز من است
عبادتم به چنین شکل در حکایت شد
 
چنین کشیده و هر بد ز خلق من کردم
بجز خود از که روا شکوه و شکایت شد

نوشته اند چنین رمل بر من قاصر
که طعمه این جسد خسته دست عادت شد
 
ورای فهم سیاه لقاح عادت و بیم
هر آن دگر به سر منزلی هدایت شد
 
خمار پرسه زنان خاک بر سرش ریزد
که ای خدا چه شد این ره چنین نهایت شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

3 June 2020

شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...