حلاج ز عشقی بسر دار بیفتاد
نوری شد و از منبر بالا بدل افتاد
دل سوخت ز نور و ز جهان پر زد و سر زد
بر هفت جهان و ز رخش پرده بیفتاد
شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر