۱۳۹۸ آذر ۹, شنبه

30 Nov 2019



این صنمی که میپرد با دل بسته میرود
زین همه بستگی ز ره مانده و برده میرود
  
دوش بدیدم از نهان مرکب ماست این زمان
آنکه ندیده ما ز جان، جان که نکنده می‌رود
  
موبدی و ثنای حق حامدی و رضای حق
در طلب فنا به حق لایق هر که میرود
  
هر که به هر بهانه ای ماند ز ره به خانه ای
ول ز سر نشانه ای راه نرفته میرود
  ول ز سر نشانه با پای شکسته می رود
  
شاکری و نمای ما شد کلمه ز نای ما 
از طرف خدای ما شعر چه پخته می‌رود
  
دولت حق وصال ما مرضیه شد مثال ما
وصل تو و کمال ما باور بسته میرود

من چه شدم خمار او گرچه در این جوار او
خستگی و شتای او از من خسته میرود
 
ای صنم شکر زبان زین چه شکست استخوان
باور ما ز این جهان،  قافله ای که میرود
 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

3 June 2020

شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...