۱۳۹۸ مرداد ۲, چهارشنبه

24 July 2019


الا ای صاحب الاوقات که بختی بی نظر دارم
بنامت سینه میسوزم ز دل آهی به بر دارم
 
تو ای صاحب به شیدایی که بخشیدیم رویایی
ز تو شد خواب و بیداری تمنای خبر دارم 

به شب خاموش بنشستم به هر گهواره دل بستم
به امید نشان از آن شهی کو زان نظر دارم

ز عشقی کو بدادم جان ز مهرش کوه بر فرمان
بدادم قدرتی با آن هر آن زهری شکر دارم

به این جا کو رسیدم من شدم خالی ز هر دشمن
نترسیدم ز اهریمن که شکر مستمر دارم

الا ای ناظر فرره بخوان دزدانه گر از چه 
بدادندم نشان از ره چه بیمی از خطر دارم

ز حافظ نور تابیدم چه مستم من که جاویدم
خمار از آنکه نادیدم ولی قصد سفر دارم




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

3 June 2020

شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...