۱۳۹۸ تیر ۲۷, پنجشنبه

18 July 2019


ز خودت چنان که جستی به رضا و دلپرستی
به امید اوج مستی که ز این میان برستی
 
صدم و هزارباران به صلات و سجده واران 
برسیده وقت باران و تو دیده ات ببستی
 
ز کدام قبله هستی؟ که ز جان و دل پرستی؟ 
ز شهی کرم بخواهی و دخیل بنده بستی 
  
در فیض و لطف یزدان باز باشد ای به از جان
به نشان ز جان رندان که دری به من نبستی
    
به خیال لطف یاران شده دل ستاره باران
چه کنم به باد و باران وجنات من شکستی
 
اگرت ز دل نبینند و ز عقل خرده گیرند
به همان دلان که هستی خوش و پر طرب نشستی
  
سر هر قصیده منشین ز جفا و جور شیرین
تو ببین خمار مسکین به چه منبری نشستی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

3 June 2020

شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...