چونکه همت با جفا از دلربایی رفت رفت
چونکه نوری از پناه کهربایی رفت رفت
شاه رندان کو نشان توفیق عشقی داد هست
چون خرد اندر سرابی با خطایی رفت رفت
دیو چون راهی به جنت از نگاهی یافت یافت
رستمی چون بی خرد در قهقرایی رفت رفت
دلبری کو ره بسوی عالمی شایسته برد
چونکه بی مهر از سر بی اعتنایی رفت رفت
آنکه بی اندیشه در راه دل معشوق رفت
چونکه تردیدی بدل داد و ز مایی رفت رفت
آنکه مست خویش در بند و لوای عقل ماند
چونکه بی پروا پی نادیده جایی رفت رفت
گوشه چشم از سر بی قبله گاهی، قبله شد
آنکه چون قایبل با قصد جدایی رفت رفت
شهر عشقی چونکه ملعب بر نفهمان گشت سوخت
فهم حقی چونکه در باد فنایی رفت رفت
روح حقی کو نشان داد آن نگار عشق ماند
آن نی کج گر ز نای نینوایی رفت رفت
آن سبویی کان نشان جاودان دارد خوش است
غم چو از یاد خمار با یاد نایی رفت رفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر