چنین غزل که جهانی به گرد آن گردد
چنین غزل که جهانی به ساز آن گردد
خمار حافظ و حافظ خمار از آن گردد
در این سراب بدیدم که مرده جان گردد
حدیث عشق چو آیینه در جهان گردد
شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر