هیهات به آنوقت که بیدار نمانی
هیهات زمانی که بدل خفته بمانی
روحت ز نوایی به وطن بر نجهانی
سر در طلب خویش نمایی به خرامت
در جهل بغلطی و به پندار بمانی
شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر