۱۳۹۷ آذر ۱۲, دوشنبه

3 Dec 2018


ای خدا، سوزم، دلم عاصی شده راهم بده
بندت از پایم رها کن، مرگ فرمانم بده
 
دل چه پر درد و رهم بیتو به تاریکی شده
این نفس ارزانی و این تن به مهرانم بده
  
ناتوان گشتم، نشستم بر سر گوری که آن
ناجیم گشته ز دوریت، به بازارم بده
  
مثله ام کن تا نبینم جز تو معشوقی به دل
من ز یاران هیچ دیدم، سر به دارانم بده
 
در میان ره به وحدت، چون خری در گل شدم
حسرت شبنم بدارم، آب بارانم بده
  
کور باشم گر ببینم جز تو ای مادر بحق
مهر از غیرت نخواهم، شاه کنعانم بده
 
چشم یاران نیست بینا بر چنان نوری که آن
تابد اندر جان من، شمعی به دلدارم بده
 
زندگی ها در بکردم، روح حق دارم بیان
تاج بهر شاهی این شهر کورانم بده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

3 June 2020

شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...