هر قافیه جان دارد و هر قافله سالار
این دل چه گران سوزد و غافل ز سر دار
سوزم چو چراغی که برم نور ابد داد
بر دور تو گردم که تویی مرکز پرگار
جنت به من گمشده آن ملک ابد شد
وحدت به سرایم چو شرابی ز احد شد
سر سوخت و دل نعره زد از درد جدایی
افسوس که جانم به برت سنگ لحد شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر