پنج بیت آخر وزن متفاوتی دارند که باید تصحیح شوند
در آن اوج جنت سقوطم گرفت
منم چیره شد دل ز من دور رفت
زمان تیره شد، شد زمین لرزه گون
دلم تیره شد، شد سرم سنگ گون
منیت برم راند حکمی کز آن
براندم به سوی تباهی چنان
نگاهم به پایین بسی پست بود
بجز دیو و دد همنشینی نبود
نفس سینه ام در دمی حبس شد
تفکر بر عشق چیره بشد
بگردند بس اهرمن دور من
سیاهی نمودند دنیای من
بشمسم بکردم پشت بر دری
که بخشید بر من چنین گوهری
سرم پر ز وهم و پر از بیدلی
بکردم فراموش شمس جلی
دلم پر ز درد و سرم پر زفکر
فراموش حق و گرفتار سحر
دل شمس در آن عمیق سیاه
بدادم ز هر نا بحقی پناه
مرا کرد سیراب از عشق او
بیاورد جنت به هر رنگ و بو
به همراهی من به هر سو و آن
به هر زخم من مرهمی شد به آن
ز عشقش جانمی دادی دوباره
برم بخشید مستی از پیاله
برم کشتی بشد جانم امان داد
مرا از شک رهانید و یقین داد
به جسمم روح جاویدی دمیدش
من آن بنده بگردیدم، مریدش
همان نوری که از ایزد برش بود
برای من امیدی بر رهش بود
به عشقش من ز تاریکی رهانید
به بهزادی به راه حق نشانید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر