مرا کز خوانی از روی محبت
دلم چون برگ در بادی بلرزد
تپد قلبم ز عشق توبه فرمان
که این لرزه به یک دنیا بیارزد
چنین یاری که دیده بهر دنیا
سر و رویش چو گل باشد چو رویا
درونش آنچنان پاک و مطهر
که باشد نوشدارو بهر بی نا
برم بخشیده ای هر آنچه دارم
همه آموزه و دار و ندارم
تو بخشیدی به من آن اشک چشمی
که در شعری من از لیلی ندارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر