من گذشتم ز سخن بر سخن جان چه گذشت؟
بی نوا گشته دل و بی رخ یاران چه گذشت؟
روز عشقی به بر یار خوش آواز گذشت
که بدانست که اندر شب هجران چه گذشت؟
سخن دل به ره باد صبا پر پر شد
ما گذشتیم ولی بر دل صنعان چه گذشت؟
بر سر نوبت حقی که خرامان برسید
آنکه نارفت نداند که به رندان چه گذشت
ما که جان بر کف و لب دوخته در راه شدیم
در جدال من و من بر من نالان چه گذشت
سخن حافظ و رومی شکر مجلس ماست
کس ندانست که بی شمس به گلبان چه گذشت
در چنین بازی گردون به خیال است خمار
که که میداند و کو دید که بر ما چه گذشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر