ای ساغر معنا نوا ای شاهد اندر ذات ما
رهبر به شور ذهن ما دم بر نی و رحمی نما
گم شو که پیدا میشوی حق گو که رسوا میشوی
در دل هویدا میشوی گر عشق باشد مصطفی
آنچه است در دستان تو ناشد بجز پیمان تو
دارم قسم برجان تو کارم بدل عشق و صفا
آن کو که از خامی رود خالی ز هر نامی رود
گر سوی انجامی رود ره جای پای اولیا
عشق شه و شور گدا تا کی شد این تقدیر ما؟
صبری که دادی حال ما فردوس گشته زار ما
شه داده نا آشنا مه چهره منت لقا
کوتاه گشته دست ما دستم بدامان صبا
حال خمار و یار ما بردست جان از کار ما
ماییم و کف دستار ما روح الفنا حبل البقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر