۱۳۹۷ آذر ۴, یکشنبه

25 Nov 2018


پر از نگاه تو شد دهر و گرد آن چه بگشت
من آن غلام تو و مست آن نگاه توام
  
چو سر ز من طلبی کرده ای به هوش بباش
که سر دهم به دم و جان و جانفشان توام
  
پر از درود خدا شد به وقت لبخندی
که پرکند تن من، سر به عاشقان توام
  
نگاه باور تو ساغر دلم بشکست
به دو ربود نفس، دم ز آن لبان توام
  
تو کوشش فلک و عشق بر هدر بدهی
چو نابخواه که فهمی که مهربان توام
چو علم بیدل امی کفایتی ندهد
قیام واژه ام و رقص واژگان توام
به هر که مرکبی نمود داور اعظم
به ذات شعر سوارم که آن از آن توام
چو پرپرم شده یاران و دور من رفتند
ز دوریت چه خزانی شده بهار توام
چو دولتان به جفا ره به ناصواب شوند
ملا کنم خبری را که از نهان توام
ز عشق شمس بپوشید تن به بهزادی
من آن جنازه ام و زنده از علای توام


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

3 June 2020

شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...