۱۳۹۷ مرداد ۱۱, پنجشنبه

2 Aug 2018


این بار گران است بمن، پشت خمیده
آتش به وجودم زده، جانم طلبیده
 
من خسته ز اصحاب بگشتم، چه خموشم
آندر سر گورم چه بسی لاله دمیده
 
سرد است تنم از شک و تردید نگارم
شیطان چو تننده بدنم تار تنیده
 
فریاد بدارم ز دلم، شمس، تمنا
نالم ‌بشنیده و ز دنیا نبریده
 
پرواز بکرده به پی یار خوش آهنگ 
بر قله معبود و بنامش نپریده
 
صد بار شرابی به برش داده ز رحمت
افسوس به دروازه مستی نرسیده
 
ره سوی خدا کرده ولی بیرخ نورش
راهی به خرابات شده، خانه ندیده
 
این بار هزارم شده کو ره بنمودش
بگذاشته ره را وچه ناره بگزیده
 
ناشکر شده وه که چه کاهی بستاند
شرم است که این درگران مفت خریده
 
تردید بکرده به پناه غزل خلق
هرچند که یارش به تب و تاب بدیده
 
این ره نتوان رفت به تنها و به تردید
فرسوده شدم بسکه به گل خار بدیده
 
آرش شده جانی به کمانش بنهادیم
هیهات که تیری ز کمانی نجهیده
 
بهزاد شد آن آینه، آن نیم وجودش
از لحظه دیدار، توانا، نه بدیده
 
آن نیمه بیدار بنالد چو ببیند
آتش به بنا و فر و کاشانه رسیده
 
صد شاهد ره داد به خواهش و به حیرت
آیینه بدیده ست و نهانخانه گزیده
 
سر نیست توان درک می و باده ‌و ساقی
من را تو نیابی بجز از باور و دیده
 
مه را چو منجم، تو بخواهی که بیابی
تسلیم خدا شو ز دل و دال عدیده
 
آن بیسر مسکین که نگاری طلبیده
با یار به آن عالم بالا بپریده
 
آنکس که ز این عالم پایین بریده
ناچار به آن عالم بالا بجهیده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

3 June 2020

شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...