صدایت از برایم ساز ناب است
که از آن رشک مطرب بی حساب است
بوی زیبای من چون روی خورشید
که جانم از پی آن در عتاب است
من آن زنگی بوم اندر خرابات
ندارم هیچ جز دار مکافات
سرم اندر گریبان است وبیجان
شوم زنده به عشقت از مجالات
شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر