ما تشنه تبسم پر عشق دلبریم
از هیچ ناهراس و ز دنیای برتریم
دنبال عشق راهی و همراه دل شدیم
نا دیده ایم عشق ز معشوق و میدویم
از لحن تلخ و طعنه آن کج مدار یار
بس رنجها ببرده و خود را چه میدریم
هر چند همچو یاس به خاک اندرون شدیم
از خاک بس جدا و ز آب معطریم
دلبستگی به راز و رهایی چه ارزوست
هر چند می بدیده ز آن بهره نابریم
بندی به پای یار شد و ما خمار آن
در قید یار لنگ و تمنا به مادریم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر