ما زجان غایت غزل خوانیم
مطربیم و ز عشق می خوانیم
کس نبینم که حرف ما داند
شهر عشقیم و اهل، نادانیم
شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر