۱۳۹۸ آبان ۲۷, دوشنبه

18 Nov 2019



چون مرغزار با نفست همنوا شده
دانی که چیست کو بدلت رهنما شده؟
  
عطر گل و نشان سمن، ساز بلبلان
ول بر حمار طعم علف آشنا شده
   
ای بس حمار ناطلبد رمز کوی دوست
باری ز عرش، خدمت او سهم ما شده
  
دنبال محرم سخنیم و نیافتیم
هر بار راه ما ز شترها جدا شده
        
دانای انوریم و ندانیم خاک چیست
دانای آنوریم ولی نابلد به خاک 
این زندگی به کام چو خاری به پا شده
   
از راز مور مست تا افق هستی و صبا
ما خواستیم و آن ز رضای خدا شده 
  
از دوست خواستیم و بدل بد نداده ایم
چون بلبلی ز یار خوش آوا جدا شده
     
ای شاهد خمار ز نایی به دل بگو
کاین زندگی چرا به بشر قهقرا شده
  


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

3 June 2020

شراب عشق تو نوشیدم و چکارم کرد دلم به عرش نشاند و ز سر نزارم کرد هزار بار بکردم ز عشق توبه به حق که ناشوم به تو عاشق که بس خمارم کرد غلام آن...