تو ای شمسم تو باشی آن نگارم
هر آنچه هست همه دار و ندارم
اگر باشم کنارت من چه شادم
بدونت راه منزل کی بدانم
من آن سر مرده و تو قلبم باشی
در ظلمت شب تو نور غیبم باشی
در هر ره بی نام و نشان از سر تو
تسلیم به حق، رهایم از غم باشی
تو دریایی منم آن رودخانه
ندارم جز تو هیچ نام و نشانه
دل پر درد و رویا پرور من
بیابد راه بر سوی تو خانه